باز سردبير خاتم يزد استعفاداد شايد نگاهي به ارشيو خبري يزد فردا بد نباشد

رضا حقيقت نژادومعرفي كوتاه سابقه مطبوعاتي رضا حقيقت نژادومعرفي كوتاه سابقه مطبوعاتي
تاریخ : شنبه 19 فروردين 1385 - قبل‏ازظهر 08:50

رضا حقیقت نژاد نشریه خاتم یزد را سه طلاقه کرد رضا حقیقت نژاد نشریه خاتم یزد را سه طلاقه کرد
تاریخ : سه شنبه 24 بهمن 1385 - بعدازظهر 11:42



و اما ايندفعه كه خبر پذيرش استعفاي سر دبير خاتم در وبلاگش آمده از چند جهت جالب است اول از جهت عنوان خبر كه نوشته شده
                               (( به پايان آمد اين دفتر ، حكايت همچنان باقيست ))
معلوم نيست حكايت همچنان باقيست اشاره به بازگشت مجدد دارد يا نه !
و البته نوشته ايشان از جهت ديگر نيز اهميت دارد چرا كه به ناگفته هايي از خاتم اشاره كرده
مثل :  (( هرچند در اين ميان ،شرمنده دوستاني چون مهندس سفيد ، سيد حسيني ،‌ اوليا و .... شدم كه شايد با سماجت من بدين جمع آمدند ))
بهتر است خودتان بخوانيد
                                            به پايان آمد اين دفتر ، حكايت همچنان باقيست

خوشبختانه دوران من در خاتم یزد تمام شد. شاید هم خوشبختانه برای کسانی که ناراحت بودند یک غیریزدی ، مدت هاست با غرض ورزي هويت و فرهنگ دارالعباده را مورد هجوم قرار داده است. در واقع از چهارشنبه در روند انتشار خاتم يزد دخالتي نداشتم و استعفايم - كه براي سومين بار بود - مورد قبول واقع شد .

روزگار من با خاتم يزد از تيرماه ۸۳ شروع شد. امتياز روزنامه گمانم بيش از يك سال صادر شده بود و كاري صورت نگرفته بود. در واقع چند دانشجوي علاقمند قصد انتشارش را داشتند، از من براي مشورت دعوت كردند. مشورت من پيشمانشان كرد ولي وسوسه انتشارش را به جانم انداخت! مدتي بعد به يكي از دوستان مراجعه كردم. امكانات داشت؛ مانند كامپيوتر ، دفتر مجهز ، صفحه آرا و .... قرار شد من اندكي سرمايه فراهم كنم و با صاحب امتياز روزنامه براي انتشار رايزني كنيم. نتيجه رايزني مثبت بود. در آن هنگام من جايي مستاجر بودم. سه ميليون تومان رهن و چهل هزار تومان اجاره. هوس انتشار روزنامه سبب شد كه سه ميليون تومان رهن منزل را سرمايه انتشار روزنامه كنم و از آن پس ماهيانه صد وسي هزار تومان اجاره بپردازم. سه ميليون تومان خيلي زود تمام شد. براي انتشار روزنامه در دوره نخست خيلي زحمت كشيدم. يادم هست روزهايي كه همه مطالب را خودم نوشتم. خودم تايپ كردم. به چاپخانه مي بردم و حتي تا مي زدم. در اين مسير هم بسياري بودند كه زحمت كشيدند و قرباني شدند، قرباني عشق به نوشتن و البته مفتي نوشتن. در اين مسير هم توهين و تهمت هاي بسيار شنيدم. ماندن از زندگي واقعي هم حكايت خودش را داشت. كم كم در دوره اول انتشار خاتم يزد با دوست همكارم اختلاف پيدا كرديم. اختلافات شديدتر شد و سرانجام به جدايي و تعطيلي روزنامه انجاميد. كار با حكميت اداره ارشاد بين من و شريكم پايان يافت. در واقع من مجبور به تحمل اكثر هزينه ها شدم. در همه اين مدت هيچ حقوقي از خاتم يزد دريافت نكردم و حداقل سه ميليون تومان ضرر كردم.

 

 

 

دوره دوم كه مرداد 84 شروع شد و تا اسفند 84 انجاميد را اما صرفا به اميد جبران ضرر شروع كردم. فكر مي كنم حدود دو ميليون تومان پول كاغذ هم كمك كرد كه انگيزه دوباره براي شروع خاتم يزد داشته باشم. ديوانگي و عشق به روزنامه نگاري هم البته عامل نهايي بود. در اين دوره هم مانند دوره قبل روزنامه را در چهار صفحه سياه و سفيد منتشر مي كرديم. خوشبختانه از حيث مالي كمتر ضرر كردم. البته ناچار شدم به طور كلي در دوره اول و دوم خاتم يزد از شغل بعدازظهرم صرفنظر كنم و حدود يكصد و پنجاه هزارتومان ماهانه را از دست بدهم. در اين مدت دو سه دفتر عوض كرديم. بر اساس برآوردها زيان خاتم يزد در پايان اين دوره كمتر از يك ميليون تومان بود. گفتني است كه در اين دوره هيچ شخصي به بنده براي انتشار از حيث مالي كمك نكرد. فقط استاندار سابق يك كامپيوتر داد كه البته به همه نشريات دادند. گاه ارشاد هم پول كاغذ داد كه قطعا از ساير نشريات كمتر بود. در اين دوره هم داستان دشواري انتشار خاتم يزد ادامه داشت. اينكه عصرها مجبور بودم هشت ساعت كار كنم. از ساعت 15 تا 23 و فردا صبح هم ساعت 7 سركار اداري باشم. جالب اينكه صبح ها ، حين كار اداري بايد حواسم به دفتر هم مي بود و فكر چك و پول هم باشم. همه اين عوامل سرانجام دست به دست هم داد و توان از من ربود. يادم هست در دو ماه اين دوره به علت مشكلات مالي خاتم يزد را در زيرزميني واقع در خيابان فرخي – كه متعلق به يكي از دوستان بود-  منتشر مي كرديم. در اين دوره رنج هايي بسيار نصيب حسين سماوات شد. رنج هايي كه ناگفتني است.

 

 

 

دوره سوم خاتم يزد از تيرماه 85 شروع شد. در واقع مدت ها بود كه با جمعي از مديران استان بويژه مهندس سفيد رايزني مي كردم كه كمك كنند انتشار خاتم يزد از سرگرفته شود. رايزني ها موثر بود. داستان جالبي هم اتفاق افتاد و يكي از مديران كه انتظار نمي رفت ، سخت مشوق انتشار خاتم يزد شدند. با همراهمي مهندس سفيد و چندين مدير ديگر كار شروع شد . در قالب يك شركت پشتيبان و با سرمايه اي نه چندان قابل توجه. فكر مي كنم در حد هشت ميليون تومان كه از سوي سيزده عضو مجموعه تامين شده بود. در اين دوره كار برايم آسانتر از دوره هاي قبل بود و البته وظيفه سخت تري داشتم. خيلي تلاش كرديم كه استانداردهاي حداقلي روزنامه نگاري را رعايت كنيم. ثناگوي مديران نباشيم. آموزش نيروهاي داخلي را در دستور كار مداوم داشتيم. توجه به حوزه هاي مغفول، حاشيه نشين هاي اجتماع و فرهنگ را سعي كرديم مورد توجه قرار دهيم. تحليل را بر روايت اولويت داديم. براي انتشار ضميمه هم تلاش كرديم و موارد ديگر. نمي دانم چقدر موفق بوديم ولي مي دانم كه روزبروز از احساس موفقيتم در اين زمينه كاسته شد. در واقع آنچه من را در روزهاي پاياني حضورم رنج مي داد ، نه سختي كار و نه درآمد اندك و نه حتي ترس از زندان. در روزهايي تلخ از به حراج گذاشته شدن حيثيت روزنامه رنج بردم. خيلي تلاش كردم كه منتقد باشيم ، منصف باشيم و وابستگي رنجمان ندهد ولي انگار چرخ روزگار جور ديگري مي چرخيد. هرچند در اين ميان ،شرمنده دوستاني چون مهندس سفيد ، سيد حسيني ،‌ اوليا و .... شدم كه شايد با سماجت من بدين جمع آمدند-  و اتفاقا از اين اتفاقات روزهاي پاياني رنج مي بردند-  ولي خوشحالم كه شريك جرم بزرگتر يعني " فروختن فكر و انديشه ام " ، آنهم به كساني كه هيچ نسبتي با انديشه و فكرم نداشتند، نبودم و نيستم. تنها زيان مالي اين دوره پرداخت شش ميليون ريال بابت خريد سهم موسسه پشتيبان روزنامه بود كه فعلا معلق مانده است. اموال دفترم كه كامل بودند هم به مدت يكسال در اختيار روزنامه بود و سرانجام چون پولش را ندادند ، مجبور شدم لاشه هاي اموال را از دفتر روزنامه ببرم. تصور مي كنم بابت اين بدقولي ها و چند مورد ديگر حدود بيست ميليون ريال ضرر كردم. از رنج هاي ديگر فعلا نمي نويسم ، اميد كه ضرورتي هم پيدا نكند.

 

 

 

در ميان اين همه تلاش شايسته مي دانم از همه همكاران جواني كه در اين مدت براي انتشار خاتم يزد – در تحريريه و اجرا - همراهي ام كردند تشكر كنم. كساني چون آقايان حسين سماوات ، حسين مسرت، سعيد سرساز، سعيد افضلي پور، علي اكبر جعفري ندوشن ، خليل جعفري ، محسن جعفري، مجتبي دهقان ، فرزاد فيضي ، حميدرضا استاديان ، ابوالفضل محمدي، جواد روشني ، سعيد شهريار ، عليرضا خورشيدنام ، حامد رئيس يزدي ،‌ مهدي زمان زاده ، افشين خدابنده،  مصطفي فاطمي، امير ترقي نژاد ، مجيد جواديان ، عليرضادهقان ، سجاد حقيقت نژاد ، مسعود بيكس ، داود پاك طينت ، حريري و ... و همچنين خانم ها : ميرجليلي ، طالب نيا، مرغوب، ‌رضايي ، شاه شوازي ، موسوي ،‌ شفيعي ، صباغيان ، ملازينلي ، سلطاني ، خواهران دره شيري ، خواجوي ، ابراهيمي ، ميرحسيني ، ناظم پور، ‌نائب  و ديگراني كه ممكن است نامشان را فراموش كرده باشم و بدين  سبب از ايشان عذرخواهي مي كنم.

يزد فردا -- ايساتيس

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا